وروجک

استحمام نوزاد

به کودک خود یاد بدهید که هنگام استحمام به مانند بچه ی آدم داخل وان بنشیند، اگر حمام شما وان ندارد مشکل نوزاد است، نوزاد بایستی از همین کودکی با کمبود امکانات دست و پنجه نرم کند و توانایی آن را داشته باشد در وان حمامی که وان ندارد هم بنشیند. به کودک خود یاد بدهید که هنگام استحمام به مانند بچه ی آدم داخل وان بنشیند، اگر حمام شما وان ندارد مشکل نوزاد است، نوزاد بایستی از همین کودکی با کمبود امکانات دست و پنجه نرم کند و توانایی آن را داشته باشد در وان حمامی که وان ندارد هم بنشیند. - اگر نوزاد به حرف شما گوش نکرد و در وان ننشست و خواست بلند شود چند مرتبه دوستانه به او تذکر دهید، اگر هم دیدید پر رو بازی در میاورد کافیست...
17 اسفند 1389

خواب

خواب می دیدم بچه شدم مثل گل باغچه شدم پیرهن چین چین پوشیدم دنبال توپم دویدم اما وقتی بیدار شدم  دیدم که بچه نیستم یک گل باغچه نیستم خودم یه بچه دارم گل توی باغچه دارم بچه ی من گل منه   قمری وبلبل منه ...
17 اسفند 1389

عشق دستمال كاغذي

دستمال كاغذی به اشك گفت: قطره قطره‌ات طلاست یك كم از طلای خود حراج می‌كنی؟   دستمال كاغذی به اشك گفت: قطره قطره‌ات طلاست یك كم از طلای خود حراج می‌كنی؟ عاشقم با من ازدواج می‌كنی؟ اشك گفت: ازدواج اشك و دستمالِ كاغذی! تو چقدر ساده‌ای خوش خیال كاغذی! توی ازدواج ما تو مچاله می‌شوی چرك می‌شوی و تكه‌ای زباله می‌شوی پس برو و بی‌خیال باش عاشقی كجاست! تو فقط دستمال باش! دستمال كاغذی، دلش شكست گوشه‌ای كنار جعبه‌اش نشست گریه كرد و گریه كرد و گریه كرد در تن سفید و نازكش دوید خونِ درد آخرش، دستمال كاغذی مچاله شد مثل تكه‌ای زباله شد او ولی ...
17 اسفند 1389

یه راز کوچولو

امشب تونستم وارد وبلاگم بشم.خیلی سخته نوشتن چون جای حروف را فراموش کردم اما سعی دارم فارسی بنویسم. امشب تونستم وارد وبلاگم بشم.خیلی سخته نوشتن چون جای حروف را فراموش کردم اما سعی دارم فارسی بنویسم. هفته پیش بود روز ۵شنبه. بعد از اینکه با ثمینه حرف زدم دلم شک افتاد. تست کردم دیدم ای داد بیداد یه مهمون کوچولو بدون اجازه تو دلم اون ته ته ها جا گرفته اولش حسابی ترسیدم آخه من که مامان بازی بلد نیستم. اما خوب بعدش برام با مزه اومد با خودم گفتم این کوچولوی شیطون هم هنوز هیچی نشده منو شناخته و جای خودشو باز کرده. لابد الان وقتت بود که بیایی دیگه من بی تقصیرم.  اسمتم که از قبل انتخاب کردیم فقط باید منتظرت بشیم که بیایی....
17 اسفند 1389

حالا دست تنها چکارت کنم آخه؟

سلام عزیزم چقدر امروز از دست بابات ناراحتم. سلام عزیزم چقدر امروز از دست بابات ناراحتم. اصلا نمی خواد بفهمه که نیاز هست من دکتر برم ککش هم نمی گزه دلم برات میسوزه ناخواسته گرفتار شدی هیچ کاری هم از دستم بر نمیاد نمیدونم چیکار کنم میترسم این دست دست کردنا باعث بشه اذیت شی آخه من که نمیدونم چی باید بکنم خودش میگه دکتر نرو تا تکلیف بیمه مشخص شه بعد دیگه دنبالشو نمیگیره آخه کار از کار بگذره دیگه چه فایده؟ طفلی دلم برات میسوزه چه گناهی کردی که تاوان بی تجربگی مارو بدی برا مادرش وقت داره ولی برا من که هیچی حتی برا تو هم وقت نداره میگه برو بندازش بی رحم بی احساس! من که میدونم میخواد همه رو خبر کنه که شاهکار کرده  اگه اینطور هم...
17 اسفند 1389

حسنی نگو بلا بگو

توي ده شلمرود حسني تك و تنها بود توي ده شلمرود حسني تك و تنها بود حسني نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو موي بلند روي سياه ناخن دراز واه واه واه نه فلفلي نه قلقلي نه مرغ زرد كاكلي هيچكس باهاش رفيق نبود تنها روي سه پايه نشسته بود تو سايه باباش ميگفت: حسني مياي بريم حموم؟ نه نميام نه نميام سرتو مي خواي اصلاح كني؟ نه نمي خوام نه نمي خوام كره الاغ كدخدا يورتمه مي رفت تو كوچه ها الاغه چرا يورتمه ميري؟ دارم ميرم بار ببرم ديرم شده عجله دارم الاغ خوب و نازنين سر در هوا سم بر زمين يالت بلند و پرمو دمت مثال جارو يك كمي به من سواري ميدي؟ -نه كه نميدم چرا نميدي؟ واسه اينكه من تميزم پيش همه عزيزم اما تو چي؟ موي بلند روي سياه ناخن دراز واه واه واه غازه پر...
17 اسفند 1389

زندگی با لبخند زیباست

از کودکی بخند تا خاطراتی خوش را به زمان بزرگسالی ات هدیه کنی جوانی بهترین زمان برای جوانیست و ستایش شادی جز در لبخند نیست هنگامی که فکر می کنی سالخورده شدی و چهره ات پژمرده، لبخند زیباترین پیرایش برای چهره توست پس... همیشه لبخند بزنید و شادبودن را هیچگاه از خود دریغ نکنید ...
17 اسفند 1389

تشکر از مادر

وقتي كه تو 1 ساله بودي، اون (مادرت) بهت غذا ميداد و تو رو تر و خشك مي كرد … .. تو هم با گريه كردن در تمام شب از اون تشكر مي كردي! وقتي كه تو 1 ساله بودي، اون (مادرت) بهت غذا ميداد و تو رو تر و خشك مي كرد … .. تو هم با گريه كردن در تمام شب از اون تشكر مي كردي! وقتي كه تو 2 ساله بودي، اون بهت ياد داد تا چه جوري راه بري. تو هم اين طوري ازش تشكر مي كردي، كه وقتي صدات مي زد، فرار مي كردي! وقتي كه 3 ساله بودي، اون با عشق، تمام غذايت را آماده مي كرد. تو هم با ريختن ظرف غذات كف اتاق، ازش تشكر مي كردي! وقتي 4 ساله بودي، اون برات مداد رنگي خريد. تو هم، با رنگ كردن ميز اتاق نهار خوري، ازش تشكر مي كردي! وقتي كه 5 ساله بودي، اون لبا...
17 اسفند 1389

تصویر عشق

اي كه مي‌پرسي نشان عشق چيست                 عشق چيزي جز ظهور مهر نيست   عشق يعني مهر بي‌چون و چرا                      عشق يعني كوشش بي‌ادعا                         اي كه مي‌پرسي نشان عشق چيست                 عشق چيزي...
17 اسفند 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به وروجک می باشد