تازه از سر کار اومدم . همش گشنمه ولی هیچی نمیتونم بخورم اشتها ندارم ولی گشنمه بیچاره محمد از سر کار میاد خسته و مونده یه انگه پا سرپا برام غذا درست میکنه تا بلکه بخورم ولی بازم گشنکی باید بکشم خودم هم خسته شدم حالا خوبه من آدمی بودم که اصلا اهل اطوار و اینو نمیخورم و اونو نمیخورم نبودم من مامانمو میخوام میخوام دستپخت مامانمو بخورم. تا یه ذره به گریه میوفتم حالم بد میشه حالت تهوع بهم دست میده به کسی هم نمیتونم بگم از ترس اینکه مسخره کنند آتو بگیرند که زن به این بزرگی برا مامانش گریه میکنه ولی چکار کنم که من مامانمو میخوام. میخوام بیاد برام غذا درست کنه بگه چی دوسن داری برات درست کنم منم بگم اینو میخوام اونو میخوام اونم برام درست کنه م...