وروجک

دلتنگی

1390/2/31 3:21
نویسنده : مونا
618 بازدید
اشتراک گذاری

تازه از سر کار اومدم . همش گشنمه ولی هیچی نمیتونم بخورم اشتها ندارم ولی گشنمه بیچاره محمد از سر کار میاد خسته و مونده یه انگه پا سرپا برام غذا درست میکنه تا بلکه بخورم ولی بازم گشنکی باید بکشم خودم هم خسته شدم حالا خوبه من آدمی بودم که اصلا اهل اطوار و اینو نمیخورم و اونو نمیخورم نبودم

من مامانمو میخوام میخوام دستپخت مامانمو بخورم. تا یه ذره به گریه میوفتم حالم بد میشه حالت تهوع بهم دست میده به کسی هم نمیتونم بگم از ترس اینکه مسخره کنند آتو بگیرند که زن به این بزرگی برا مامانش گریه میکنه

ولی چکار کنم که من مامانمو میخوام. میخوام بیاد برام غذا درست کنه بگه چی دوسن داری برات درست کنم منم بگم اینو میخوام اونو میخوام اونم برام درست کنه گریه

مثلا الان آماده نشستم که محمد بیاد بریم عروسی خواهر شوهر Amy تموم آرایشم به هم ریخت 

دیروز به مامان گفتم بچم دختره گفت حداقل تو غربت همدم پیدا میکنی برات خوبه منم دیگه حواسم نمیمونه که تنهایی خیالم جمع میشه. ولی حالا چی؟ تا دنیا بیاد بزرگ بشه عاقل بشه  تا اون موقع چی کار کنم

من مامانمو میخوامگریهگریهگریهگریهگریهگریهگریهگریهگریهیه عالمهگریه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به وروجک می باشد