وروجک

فرشته ای به نام مادر

كودكي كه آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسيد: مي گويند فردا شما مرا به زمين مي فرستيد، اما من به اين كوچكي وبدون هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: در ميان تعداد بسياري از فرشتگان،من يكي را براي تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداري خواهد كرد اما كودك هنوزاطمينان نداشت كه مي خواهد برود يا نه،گفت : اما اينجا در بهشت، من هيچ كاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اين ها براي شادي من كافي هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود كودك ادامه داد: من چگونه مي توانم بفهمم مردم چه ميگويند وقتي زبان آنها را نمي د...
15 اسفند 1389

خلقت زن

    خلقت زن-شل سيلور استاين از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت. فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا اين همه وقت صرف اين يکی می فرماييد ؟ خداوند پاسخ داد : دستور کار او را ديده ای ؟ او بايد کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستيکی نباشد. بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جايگزينی باشند. بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند. بايد دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جايش بلند شد ناپديد شود. بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشيده گرفته تا قلب شکسته، درمان کن...
15 اسفند 1389

لالایی

لا لا لا لا گل چايي     تو نيني خوشگل مايي چه شيريني عزيز من     مگه قند و مربايي به زنبور عسل گفتم    نياد اينجا گلم خوابه اگه وز وز كنه امشب   گلم آروم نمي خوابه.  عروسكم لا لا كن      مهتاب خوابيده ماهي چشماشو بسته     تو آب خوابيده گربه هه روي ديوار    ساكت نشسته خوابش مياد نگاش كن     چشماشو بسته جير جيركه برامون      آواز ميخوونه اون توي باغ ميخوابه      ما توي خونه.  لالالالا گل مريم     ...
14 اسفند 1389

گمشده

طفلی به نام شادی، دیریست گمشده ست    با چشمهای روشنِ براق   با گیسویی بلند به بالای آرزو هرکس از او نشانی دارد   ما را کند خبر این هم نشان ما    : یک سو خلیج فارس     سوی دگر خزر شفیعی کدکنی   ...
13 اسفند 1389

نکات ادبی

  هر روز روی دیوارها چوب خط می کشم تا ببینم چقدر به ازادی نزدیک شده ام. درست است که مادر سعی دارد به من برسد، اما حقوقم از بقیه زندانی ها بدتر است، چون اینجا از هوا خوری و مرخصی و ملاقات خبری نیست! کابوس ظاهرا بحث زایمان در آب جدی شده! دیشب از ترس، کابوسی درباره همین موضوع دیدم؛ دکتر زایمان کنار حوض آب نشسته بود و با قلاب ماهی گیری می خواست مرا از آب بگیرد... حتما می پرسید کجای این خواب ترسناک بود؟ اینجاش که آخر سر، قلاب به بد جایی از بدنم گیر کرد! گوجه می دانید چرا نوزاد تازه قرمز است؟ خب اگر شما هم از نظر پوشش وضعیت او را داشتید و بیست جفت چشم به شما خیره می شدند، چه رنگی می شدید؟! &nbs...
7 اسفند 1389

طعم کودکی

طعم کودکی تنها طعم خوشمزه‌ای است که تا آخر نمی‌دانیم کی و کجا، همیشه در خاطرمان می‌ماند. شاید برای همه انسان‌ها دوران کودکی یک مرحله باشد و در چشم برهم زدنی با تمام زیبایی‌ها و شیرینی‌هایش تمام شود و جز خاطراتی رنگارنگ در دفتر خاطرات عمر چیز دیگری به جا نماند. ...
7 اسفند 1389

همسفر

زندگي دفتري از خاطره هاست ...  يك نفر در دل شب ،  يك نفر در دل خاك ...  يك نفر همدم خوشبختي هاست   يك نفر همسفر سختي هاست ، چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد...  ما همه همسفريم     ...
6 اسفند 1389

مهمونی برا نی نی گیتی

دیروز رفته بودیم baby shawer گیتی. بچش پسره کلی اطلاعات درمورد بیمه به دست آوردم. خیلی با حال بود. موقع برگشت هم مکی هم اعظم زنگ زدن منم که نمیتونستم حرف بزنم آخه حاج خانم نشسته بود اگه بفهمه همش باید هر ساعت توضیح بدم کاری که از دستش برنمیاد الکی هیچی نشده تو دهنا میوفته به جای اینکه حواسم به خودم باشه باید مراقب اون باشم تو این وضع و اوضاع میخواد بیاد مراقبت البته برعکس من باید مراقب اونم باشم. بدتر میشه. فردا امتحان دارم خدا به خیر کنه هیچی نخوندم. تنبل شدما. 21 Feb 2011 ...
2 اسفند 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به وروجک می باشد